سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : وحید محمدی
نوع شعر : مناجات با خدا
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : غزل

آورده‌ای دوبــاره بـدهـکـارمـان کـنـی            فکری به حال غم زده و زارمان کنی

اینـجـور که دوباره به ما راه می‌دهی            اصلا بعـید نیـست طـلـبـکـارمان کنی


گرچه نموده‌ام ز گـنه خوار نفس خود            یک دم نخواستی تو خدا، خارمان کنی

تو مـهـربـان تـریـنی و اصلا نمی‌شود            بـا آتـشِ جـهـنّـمـت، آزارمــان کــنــی

ما را زمین زده است گناهان بی‌شمار            بایـد که فکـرِ این دل بـیـمـارمان کنی

من آمـدم دوبــاره رفـیـقـت شـوم خـدا            لطـفی اگر کـنـی تو و بـیـدارمان کنی

این چـشم ها که بوی شهـادت نمی‌دهد            تـا با شـهـیـد کـربــبـلا یـارمـان کـنـی

با گـریه‌هـای فاطـمـه‌ات گریه می‌کنیم            تا روضه‌خوان روضه دیوارمان کنی

آتـش گـرفـته‌ایـم در این اضـطراب تا            پهـلـو شکـسته از تب مسـمارمان کنی

نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.



با اینکه ما به دست تو پرونده داشتـیم            یک دم نخواستی تو خدا، خارمان کنی